ابله - داستایوفسکی
ابله - داستایوفسکی
کتاب ابله، شاهکاری دیگر از فئودور داستایوفسکی، بیش از هر چیزی بیارزش بودن صداقت در زمان فراگیری دروغ و نیرنگ را بیان میکند.
ابله از یک سری حوادث ناگوار و پشت سرهم ترکیب شده، حوداثی که بدست شخصیتهای حساس پیشبینی شده ولی هیچکدام از حوادث بر حسب اراده پیشگیری نشده است.
در کتاب ابله، فئودور داستایوفسکی سرنوشت جهان را از طریق سرنوشت مردمانش درک میکند...
خلاصه ی داستان:
قهرمان اصلی داستان پرنس نیکلایویچ، آخرین بازمانده از یک خاندان اصیل و کهن است. پرنس در کودکی پدر خود را از دست میدهد و فرد بسیار گوشهگیری میشود که از صرع رنج میبرد. این حملات مکرر صرع او را به صورت نیمچه ابلهی درآورده است. یکی از دوستان ثروتمند پدرش تصمیم میگیرد پرنس. سری را برای معالجه به سوییس نزد روانپزشکی بفرستد.
همین که پرنس احساس میکند حال بیش بهتر است و میتواند سفر کند، به دلیل نامهای که دریافت کرده است، تصمیم به بازگشت به روسیه میگیرد. در قطار همسفری پیدا میکند که بعدها ماجراهای بسیاری با او خواهد داشت اما در روسیه هیچ خویشاوندی ندارد به جز خانم ژنرال که نسبت بسیار دوری با او دارد. بنابراین تصمیم میگیرد نزد او برود. پرنس در یک زمان خاص نزد ژنرال و خانم ژنرال میرود و با شیرین زبانی میتواند روابط خوبی با آنها ایجاد کند.
حال پرنس که سالها از روسیه دور بوده است، ناگهان وارد دنیای جدیدی میشود. دنیای آدمهای اشرافی که به پول و زیبایی بسیار توجه دارند. اما پرنس آنقدر پاک و ساده است که انگار از جنس دیگری است، داستایوسکی او را به عنوان نمونه یک مرد کامل و بااخلاق به ما معرفی میکند. کسی که در هر حال حقیقت را میگوید، همه را دوست دارد و به همه لطف و محبت میکند و حتی زمانی که پولدار هم میشود از بخشیدن پول خود دریغ نمیکند. مدام از این میترسد که نکند کسی را برنجاند و باعث ناراحتی کسی شود؛ در حالی که همواره او را تحسین میکنند و سخنانش را میپسندند، او را ابله نیز خطاب میکنند...